فرهنگ کلمات سامانی
سامانی می خام کلمه هایی رو که یادگرفتی این جا برات بنویسم .
(بابا) اولین کلمه ای که یاد گرفتی چه قشنگ ادا کردی. تاریخش هم ١٣/٩ /١٣٨٩بود
بعدش هم یاد گرفتی که بگی( ماما) .تاریخش هم ١١/١٠/١٣٨٩بود .
در هفته ی سوم ماه دوازدهم به ببر( بب) می گفتی.
به خامه می گفتی (مامه ) .کلمه ی (پا )و (پاپا) رو هم یاد گرفتی.
یه روزکه پشت پنجره نشسته بودی پیرزن همسایه رو دیدی که در خونه نشسته بود منم گفتم سامانی اونی که دیدی ننه س توهم با اون زبان شیرینت گفتی( ننه )اونم ١٣/٢/١٣٩٠ بود.
پنج روز دیگه یاد گرفتی که بگی (بده) و هر چی را که می خواستی می گفتی بده.
البته سامان من فراموش کردم که برات بگم وقتی که یازده ماهت بود (دادا )به جای داداش می گفتی . (حده) به جای هستی.
1/2/1390بود که با بابا رفتیم بیرون بابا رفته بود نون بخره تو وقتی که نونو دیدی گفتی (نان) .
پسرم قبلا (آب) هم می گفتی ولی اونو به کار نمی بردی 24/2 1390 بود که هر وقتی تشنت می شد می گفتی آب یا وقتی لیوان آب رو می دیدی .
در تاریخ 29/2 1390 وقتی که داشتم دستاتو می شستم یه چند تا لپه تو ظرف شویی افتاده بود بهت گفتم لپه تو هم مرتب تکرار می کردی (اپه ).
یه روزم رفته بودیم حموم تو وای نمی سادی منم شامپو تو بهت دادمو گفتم شامپوتو هم تکرار کردی (آمپو).
هویج - برنج – چادر هم با آهنگ می گفتی .کلمه ی (در جا) هم می گفتی.
جلوی میز نهار خوری یه پریز بود هر وقت وای نمی سادی می گفتم نگاه کن پریز بهت می خنده تو هم یاد گرفتی که بگی( پیز) . (5/1/1390)